کد مطلب:140278 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:109

مجلس آراستن ابن زیاد و پیشنهاد نمودن قتل امام حسین را با سران خود
چون خبر به ابن زیاد ملعون رسید كه اردوی كیوان شكوه حضرت امام حسین علیه السلام به نزدیك كوفه رسیده و عنقریب به شهر وارد می شود در قهر و غضب


رفت بارگاه خود را آراست سران سپاه و سرداران لشگر را طلبید و جملگی را به بارگاه فراخواند و به روایت طریحی در منتخب در حضور همه این عبارت را ایراد كرد: من یأتینی برأس الحسین فله الجایزة العظمی و اعطیه و لایة الری سبع سنین (هر كس سر حسین را برای من آورد جایزه بزرگی به او داده و علاوه بر آن منشور حكومت هفت ساله ری را به وی خواهم داد)

از میان تمام آن اشرار و گرگان درنده قام الیه عمر بن سعد، پسر سعد یعنی عمر ستم پیشه به پای خاست و گفت:

ای امیر من برای این كار سزاوارم:



نه كار كس این كار، كار من است

دل شیر جنگی شكار من است



شوم برفرازم به گردون سنین

بیارم برت رأس پاك حسین



ولی ایهاالامیر یك ماه مرا لااقل مهلت بده تا اسباب حرب به آن طوری كه دلخواه است فراهم كنم.

ابن زیاد گفت: اگر تو یك ماه جنگ را تأخیر بیاندازی دشمن نیز در این فرصت تهیه و تدارك خود را خواهد دید و با آمادگی و ساز و برگ فراهم شده ای به مقابله خواهد پرداخت لذا نباید دشمن را فرصت داد و اساسا كار جنگ باید مثل رعد و برق باشد

فرد



اگر ملك ری خواهی و جاه و آب

هم اكنون برو پای در نه ركاب



ابن سعد گفت: امیر پس یك امشب را به من مهلت بده.

ابن زیاد نابكار خوشنود شد و گفت: عیب ندارد و از جا برخاست و مجلس بر هم خورد و همه حضار رو به آشیانه خود نهادند ولی دلها از برای این كار پریشان و مضطرب بود كه چطور پسر سعد ستم پیشه محاربه با پسر پیغمبر را اختیار نمود.


از آن طرف عمر سعد نیز به سوی سراپرده خود شد، اسباب و اسلحه حرب خود را خواست، آلات و ادوات خود را آراست، اسبهای متفرقه خود را جمع آوری كرد و یراق گیری نمود وارد كاخ خود شد در همین هنگام دربان از در وارد شد گفت: یابن سعد گروهی درب سرا اجتماع كرده و اذن دخول می خواهند و می گویند ما اولاد مهاجرین و انصار هستیم.

عمر سعد بر مسند نشست و گفت: بگو داخل شوند.

پس از صدور اذن گروهی گریان و مضطرب داخل شدند، عمر سعد پرسید ای برادران چه شده كه اینطور مضطرب بوده و زاری می نمائید، مگر كسی به شما تعدی و ظلم نموده؟

گفتند: نه، اضطراب و گریه ما برای آن است كه شنیده ایم تو كمر قتل امام حسین را بر میان بسته و اراده جنگ او داری و ابوك سادس الاسلام پدرت سعد وقاص ششمین مرد اسلام بود و در خدمت حضرت رسول مختار كمر خدمت بسته بود و سینه خویش را هدف تیر بلا قرار كرده بود و آنقدر حمایت از آن سرور نمود و در ترویج اسلام كوشید تا چشم از این عالم پوشید و ذكر خیر او در روزگار باقی مانده و ما شنیده ایم تو بواسطه ملك ری اراده كشتن پسر پیغمبر خدا كرده و می خواهی پسر مرتضی علی علیه السلام را به قتل رسانی، ای عمر:

فرد



چه كار آیدت ری به این ناخوشی

كه فرزند زهرای اطهر كشی



امروز چشم عالمی به جمان تنها یادگار پیغمبر و یكتازاده زهراء روشن می باشد و امیر تمام عالمیان فقط او است و با این وصف تو چگونه راضی شده ای به این عمل ناجوانمردانه و فعل قبیح و شنیع اقدام كنی، بیا خود را از این كار بازدار و امید عالمی را قطع منما و این ننگ را در این دودمان تا قیام قیامت باقی مگذار.

عمر گفت: لست افعل ذلك (این كار را نخواهم كرد)


نالان و گریان نباشید، من ادعاء می كنم عاقل هستم، كی این كار را خواهم كرد، حمایت من هم در اسلام كمتر از پدرم سعد نبوده و نیست، شجاعت و دلیری من بر احدی مخفی نبوده و نخواهد بود، در جنگ ها احدی پشت مرا ندیده و شكست مرا كسی نشنیده.

مهاجرین و انصار گفتند: هر چه می گوئی راست است ولی این را به ما بگو بدانیم آیا با فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جنگ خواهی كرد یا نه، و به حرب پسر علی مرتضی مصممی یا خیر؟

شعر

ای عمر:



به روی كسی تیغ خواهی كشید

كه شیر از زبان پیمبر مكید



به جد حسین دین همی پروری

به خون حسین ملك ری می خری



از این گونه سخنان و مقالات بسیار گفتند و اشگ ریختند.

عمر سر بزیر انداخته بود و پیوسته در فكر خیال كشتن امام حسین علیه السلام و یا گذشتن از ملك ری بود، بعد از ساعتی سر بلند كرد و گفت:

حقیقت آن است كه از یاران جانی و برادران ایمانی نمی توان نصیحت و پند را قبول نكرد، به چشم سخن شما را قبول كردم.

مؤلف گوید:

البته عمر بن سعد ملعون برای تسلی دادن و آرام نمودن مهاجرین و انصار تظاهر به قبول نمود ولی در باطن بر تصمیم شومی كه گرفته بود باقی بود و همچون بر تحقیق دادن و انفاذ آن در خارج اصرار می ورزید.

ناگفته نماند كیفیت پذیرفتن قتل حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام از طرف عمر بن سعد مخذول باین نحو كه نقل شده برخلاف مشهور بوده و حضرت ارباب مقاتل آن را به طرز دیگر و به گونه ای مغایر با آن تقریر كرده اند كه در ذیل به شرح


آن می پردازیم.